صفحات

۱۳۹۰/۰۳/۱۸

کارنـامه روشـنفکـری دینــی و آینـــده آن - قسمت سوم / دکتر سروش: دریافتیم مدرنیته را نمی‌توان از متون دینی استخراج کرد

رفته رفته با جهدهای تئوريکی که صورت گرفت، اين معنا جا افتاد و معين شد که هرچه هم در دل فقه سنتی پيش برويم، مادام که مبانی و مبادی و اصول دست نخورده‌اند، اين اجتهادات گرهی را نخواهند گشود. و بسيار کم دامنه خواهند بود. لذا روی آوردن به اجتهاد در اصول، دست بردن به آن مبادی دست نخورده ای که جرات دست زدن به آنها را کسی نداشت، يکی از تعليمات مسلم و جدی روشنفکری دينی‌ست. و من درباره اين، بعدا در قسمت طراحی برای آينده بيشتر سخن خواهم گفت. اما اينکه چنين تشخيص و چنين توجهی پديد آمده است، اين را بايد به فال نيک گرفت. تشخيص مبارک و ميمونی‌ست و از دل او برکات بسيار بيرون خواهد آمد. معنای ديگر اين امر، عبارتست از سيال کردن کلام دينی.

فقه ما به فرض که سيال بوده، اما در دل يک کلام منجمد اين سياليت صورت می‌گرفته است. اکنون اگر اين پنجره ها به روی علم کلام باز شود، ما خداشناسی خود، پيامبرشناسی خود و غيره را بازتعريف کنيم و در آنها تجديد نظر کنيم، آنگاه آن سياليت، فقه را هم مشروب خواهد کرد. و ما بر می‌گرديم به دوران پری ارتدوکسی در عالم اسلام. وقتی که هنوز چيزی جا نيفتاده بود. منجمد نشده بود. و انديشه ها به طور سيال فوران می کرد و جامعه دينی را شستشو می‌کرد. و همه زير باران معارف گوناگون و مختلف و احيانا متعارض قرار داشتند، و از آن طريق راه خود را به جلو می‌گشودند.

پس از اينکه ما دچار ارتدوکسی شديم و سياليت ما دچار توقف شد، آفتهای فراوان پديد آمد. اينکه از نو بايد آن سياليت از دست رفته را به انديشه دينی بازگرداند، هم از طريق نقد -نقد درونی- و از طريق نقد بيرونی، به گمان من يکی از توجهات نيکويی بوده است که در دل روشنفکری دينی پديد آمده است و بايد آنرا مغتنم شمرد.

عنصر بعدی عنصر خردورزی‌ست. البته در باب خردورزی حرف بسيار می‌توان زد. ابهام فراوان هم در آن هست و به گمان من اين ابهامات را بايد زدود. من از دوستان فاضلی که در اين زمينه قلم می‌زنند تقاضا می‌کنم که هر چه در ابهام زدايی از مفهوم خرد و خردورزی در دل معرفت دينی بکوشند. برای اينکه خرد گفته ‌ميشود و بدرستی معلوم نيست که از آن چه اراده ميشود. من اين را اول عرض بکنم که خردورزی در روشنفکری دينی خوشبختانه سطح بالايی دارد. حداقل ما در زبان و لسان به آن بسيار ملتزميم.

در مقام استدلال هم آن را بکار می‌گيريم . از خرد ورزی آنچه که من درک می‌کنم عبارت است از اولا التزام به استدلال و ثانيا التزام به دستاوردهای خرد نوين. خرد چيزی نيست. خرد يک موجود پرده نشين است . آن که شاهد بازاريست يعنی علم ، يعنی فلسفه ، يعنی زبان ، يعنی اخلاق ، يعنی منطق . اينها نمايندگان خردند. نبايد دنبال يک موجود مبهم ، در سايه پرده نشين رفت به نام خرد. محصولات خرد، ميوه های خرد مهمند . آنکه به اين ميوه ها التزام می ورزد و از آنها بهره برداری می‌کند و کام جان را شيرين می‌کند و گوهر جان را فربهی می‌بخشد او ملتزم به خردورزی‌ست . خرد ورزی معنای ديگری غير از اين ندارد.

در کارهای کسی مثل اقبال لاهوری ، مثل مرحوم عبده و حتی سيد جمال اسد آبادی به نيکی اين درجه بالای خردورزی ديده می‌شود. من اميدم اينست که درجه خردورزی در روشنفکری دينی تا آنجا بالا برود که اصوليان پيش روشنفکران دينی مثل اخباريان بنمايند و اعتزاليان نزد روشنفکران دينی مثل اشعريان بنمايند. اين درجه از التزام امروز ضروری و واجب است . تکليف ما را با سنت و مدرنيته روشن خواهند کرد. علی ايها الحال ورود عنصر خردورزی در معرفت و سنت دينی يک ورود پرتلاطمی‌ست. بايد آن را استقبال کرد. ما به استقبال اين بحران يا اين تلاطم بايد برويم . تعارض آفرين است. همواره چنين بوده و امروز از هر وقت ديگری بحران زاتر خواهد شد. اما استقبال از آن فريضه است ، نميتوانيم آنرا فرو بنهيم.

مطلب بعدی، که پنجمی باشد اينست که روشنفکران دينی يک خدمت بزرگی به ما کرده‌اند ، درس مهمی به ما دادند و آن که ديگر به دنبال استخراج مدرنيته از متون دينی نمی‌رويم . اين فوق العاده مهم است . يکی از آن چاله هايی بود که کثيری از متفکران مومن و مدرن در ايران و بيرون از ايران در آن فرو غلطيدند. اما رفته رفته با توسل و تمسک به خرد و انصاف از اين دام بيرون جهيدند . اين بيرون جهيدن را بايد بسيار مغتنم دانست. پاره ای از گفتگوهايی که اخيرا با بعضی از دوستان فرهيخته خودمان داشتيم به من نمود و آموخت که علی الظاهر اين نکته آنچنان که بايد مورد تصديق قرار نگرفته، بگذريم از اين که مورد تعبير هم قرار نگرفته است . اين يکی از آن موانع بزرگ در راه روشنفکری دينی است که به حمد الله ما به آن نيکی ما بر آن فائق آمديم و از آن درگذشتيم. قدرش را بايد بدانيم. آن همه وقت، انرژی ، ذهن و خرد که مصروف حل يک مسئله کاذب شد، اکنون ما از آن آسوده‌ايم و به دنبال آن ديگر نمی‌رويم . آن عبارت بود از بيرون آوردن عناصر و مولفه‌های مدرنيته از متون دينی. اعم از اينکه ما معارف و تئوری های علمی جديد ، تئوری های فلسفی و يا نظرات سياسی جديد مثل دموکراسی وغيره را بخواهيم از متون دينی استخراج کنيم .

قصه قصه‌ی ايران هم نبود . قصه روشنفکران ايرانی نبود. پاکستان هم اينچنين بود. در کشورهای عربی هم اين داستان رخ داد. من هنوز در پاره‌ای از سفرها و پاره‌ای از برخوردها با متفکرها و نويسندگان در ممالک ديگر اين معنا را می‌بينم و خدا را شکر ميگذارم که ما از دام جهيده‌ايم و اين مانع را پشت سر نهاده‌ايم. اتين ژيلسون يکی از نويسندگان متکلم مسيحیِ مومنِ معاصر ، کتابی دارد به نام عقل و وحی در قرون وسطی . اين کتاب پر از نکته‌های بديع است . در نکات پايانی کتاب ، وقتی که سير تاريخی جدال عقل و وحی را بيان می‌کند، آنجا می‌گويد وقتی که متفکران و به تعبير او ذهن های تيز و نيرومند مغرب زمين ، به اين نتيجه رسيدند که فلسفه را با دين نمی توان سازگار کرد قرون وسطی به پايان رسيده و قرون جديد از مادر تاريخ متولد شد.

بنده هم می‌خواهم به شما عرض کنم که قرون وسطای روشنفکران دينی به پايان رسيده است. آن عصر استخراج ، به پايان رسيده است. آن رويايی بود که تعبير ناشدنی بود و به حمد الله ما الان از خواب بيدار شده ايم ، اسير رويا ديگر نيستيم و اين کم پيشرفتی نيست. روحانيت ما البته همچنان در آن قرون وسطی‌ست. کسانی هستند که به پيروی از روحانيان، پروسه قرون وسطايی را دنبال می‌کنند اما بيرون جهيدن از آن ظلمت قرون وسطايی را بايد به فال نيک گرفت و يک عيد بزرگ برای روشنفکری دينی دانست.

اما نکته بعدی که باز يکی از مولفه‌های روشنفکری دينی‌ست اين است که روشنفکران دينی واقعا متدينند । يعنی دين برای آنها موضوع تحقيق نيست ، موضوع ايمان است . فرق است بين اينکه شما چيزی را به منزله متعلق تحقيق و مطالعه برگزينيد. بنده ميشناسم مسلمانها و غيرمسلمانهايی را که اسلام برای آنها برای اسلام شناسی‌ست . اعم از اسلام شناسی فردی يا اسلام شناسی دانشگاهی برای تدريس به ديگران.

برای دیدن ویدئو در یوتیوب اینجا را کلیک کنید.